دو غزل از حافظ اینماد

دو غزل از حافظ

1

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم

یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم

 جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم

تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

 سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم

 بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح

شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم

 سینه تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

 من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر

این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم

 بنده آصف عهدم دلم از راه مبر

که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم

 بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

که مکدر شود آیینه مهر آیینم

2

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ] [ 12:38 ] [ علیرضا ]
[ ]